در کتابهای پیشین فارسی دوره راهنمایی که تقریباً در سالهای 74 تا 87 در دست دانش آموزان بود، یک درس کامل کتاب اوّل به معرّفی شاهنامه میپرداخت و در سال دوم داستان " نخستین جنگ رستم باافراسیاب " و نیز داستان شورانگیز و مصوّر "هفت خان" طرح شده بود . نگارنده به خاطر دارد که شاگردان این درسها را از قبل میخواندند و با شوق و بیقراری برای طرح آنها در انتظار میماندند و چه بسا دبیر خود را وادار می کردند تا در بارۀ رستم، هفتخان و قبل و بعد داستان برای آنان توضیح دهد. شنیدنیتر آن که مؤلّفان آن کتابها که چهار درس از شاهنامه در کتاب قرار داده بودند، سایه یک غیرمتخصّص را هم بر سر خود داشتند، چرا که تسلّط رأی و اندیشه و کلام غلامعلی حدّاد عادل در جای جای آن کتاب ها آشکار بود؛ و امّا در دورۀ جدید کتابهای فارسی که تقریباً از سال 87 تألیف گردیده و با تغییراتی اندک به عنوان فارسی دورۀ اول متوسطه استفاده میگردد، از شاهنامه فردوسی، از کتابی که به حق در ردیف بزرگترین آثار حماسی جهان است، به جز چند بیت پراکنده و یکی دو تعریف کم محتوا که سرجمع به یک صفحه هم نمیرسد ، ( آن هم برای خالی نبودن عریضه) سخنی در میان نیست.
حال سؤال این است که آیا ایران عزیز ما که امروزه با تحریک از داخل و خارج برای قومیتگرایی و تجزیهطلبی روبهرو است به ترویج و تزریق عواطف میهندوستانه و علاقهمندی به حفظ تمامیّت ارضی کشور نیازی ندارد؟ آیا دمیدن روح ایرانگرایی، وطندوستی و عشق به میهن با بیان داستانهای شاهنامه و حماسۀ جانفشانیهای رستم، زال، گرشاسپ و کیخسرو بهتر حاصل میشود یا با پندنامهها و باید و نباید های خشک و بیروحی که حضرات در درسهای مانند «ارمغان ایران» ، «پرچم داران» و «همزیستی با مام میهن» کتاب های فعلی مرتباً تکرار می کنند ؟ کاش این پرسش با یک تحقیق میدانی از دانش آموزان سؤال می شد. بیان نکردن حتّی یک داستان از شاهنامه در سه کتاب فارسی هفتم، هشتم و نهم آن هم از جانب چندین سینه سوخته و دانش آموختۀ ادبیّات پارسی از اعجب عجایب بسیار عجیب است . این بیمهری به فردوسی و این جفای به دانش آموزان ایرانی چه به دلیل کوتاهی مؤلّفان باشد و یا سلطهپذیری از محمّد رضا سنگری یا اکبری شلدره، گناهی است نابخشودنی!