پیشگفتار آیا حافظ اندیشه و عقیدهای استوار و منسجم داشته است؟ با مطالعۀ دیوان حافظ همانقدر که از بیان اعجازگونۀ او غرق لذت میشویم ، با شنیدن پارهای از افکار متضاد او شگفتزده میگردیم و همانگونه که خود حافظ در مواجهه با زندگی ، جهان و هستی انسان غرق در حیرت میشود ما نیز در برابر این مجموعۀ اضداد ، سرگشته میشویم. |
|
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را 3 (توضیح1)
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی ، بوالعجب کاری ، پریشان عالمی 470
وجود ما معمایی است حافظ
که تحقیقش فسون است و فسانه 427
آیا این تناقض در آرا و اندیشه، ارزش شاعر ما را پایین آورده یا بالا میبرد؟ به سادگی نمیتوان قضاوت کرد بهویژه که شنوندگان و مخاطبان ایرانی شاعر نیز نوعاً همین دغدغهها را دارند و هنگام خواندن و شنیدن این اشعار با او همنوایی و همذاتپنداری میکنند. در این نوشته سعی بر است تا برخی از این چالشها مطرح و بررسی گردد.
1- خوشنامی یا بدنامی
الف) نیکنامی مطلوب است و من همواره جویای آن هستم:
در شأن من به درد کشی ظن بد مبر
کآلوده گشت به جامه ولی پاک دامنم 343
نام نیک ار طلبد از تو غریبی چه شود؟
تویی امروز در این شهر که نامی داری 448
شدهام خراب و بدنام و هنوز امیدوارم
که به همت عزیزان برسم به نیک نامی 468
و نیز بیت 6 از غزل 240 و بیت 3 از غزل 392 و بیت 7 از غزل 218
ب) نیکنامی اهمیتی ندارد و من به دنبال آن نیستم :
بگذر از نام و ننگ خود حافظ
ساغر می طلب که مخموری 453
گر چه بدنامی است نزد عاقلان
ما نمیخواهیم نام و ننگ را 8
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است 46
و نیز بیت 9 از غزل 74 و بیت 6 از غزل 77 و بیت 7 از غزل 5
2-خوبی یا بدی نصیحت
الف) نصیحت خوب است و همه باید پندپذیر باشند:
نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
هر آن چه ناصح مشفق بگویدت ، بپذیر 256
پیران سخن ز تجربه گویند ، گفتمت
هان ای پسر که پیر شوی ، پند گوش کن 398
امروز قدر پند عزیزان شناختم
یارب روان ناصح ما از تو شاد باد 102
ونیز بیت 4 از غزل 102 و بیت 11 از غزل 144 و بیت 7 از غزل 3
ب) نصیحتگری کاری عبث است و من نصیحت کسی را نمیپذیرم:
در کنج دماغم مطلب جای نصیحت
کاین گوشه پر از زمزمۀ چنگ و رباب است 291
اگر زمردم هشیاری ای نصیحتگو
سخن به خاک میفکن ، چرا که من مستم 315
به کام تا نرساند مرا لبش چون نای
نصیحت همه عالم به گوش من باد است 35
و نیز بیت 5 از غزل 100 و بیت 5 از غزل 113 و بیت 4 از غزل 391
گفتنی است که حافظ همواره خود در مقام نصیحتگویی است اما پند دیگران را نمیپذیرد ؛ خاصه آنجا که از او ترک عشق و رندی و مستی را خواهند.
3– جبر یا اختیار
الف) جبر اصالت دارد و کوشش بنده بیخواست خداوند به جایی نرسد:
آن چه سعی است من اندر طلبت بنمایم
آن قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد 136
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر ده قضا را 5
مرا روز ازل کاری به جز رندی نفرمودند
هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد 165
و نیز بیت 1 از غزل380 و بیت 4 از غزل 186 و بیت 5 از غزل 111
ب)کسب و اختیار مهم است و با کوشش ما جهان دگرگون و زیباتر خواهد شد:
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک 301
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی دیگر اندازیم 374
فردا اگر نه روضۀ رضوان به ما دهند
غلمان ز روضه ، حور ز جنت به در کشیم 375
و نیز بیت 4 از غزل 387 و بیت 6 از غزل 375 و بیت 4 از غزل 387
استاد خرمشاهی میگوید: « در دیوان حافظ بلا تشبیه مانند قرآن مجید هم اقوالی حاکی از جبر هست و هم اقوالی حاکی از اختیار»(توضیح2) که البته با توجه به شواهد بالا این سخن پذیرفته است ؛ به علاوه ایشان برآنند که« شاید بتوان گفت که نظریۀ عنایت سنتز این دو تز است»(توضیح3) ولی شواهدی که ارائه میکند اثبات مدعا نمیکند. نگارندۀ این سطور «رضا» را سنتز جبر و اختیار میداند، چنان که حافظ میگوید:
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگشادست 37
مزن ز چون و چرا دم که بندۀ مقبل
قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت 88
حافظ از مشرب قسمت گله ناانصافیست
طبع چون آب و غزلهای روان ما را بس 268
4 – عزت نفس یا تقاضای صله
الف) عزت نفس خوب است:
چوحافظ در قناعت کوش وز دنیی دون بگذر
که یک جو منت دونان دو صد من زر نمیارزد 151
گنج زر گر نبود کنج قناعت باقی است
آن که آن داد به شاهان به گدایان این داد 112
ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم
با پادشاه بگوی که روزی مقدر است 39
و نیز بیت 6 از غزل 50 و بیت 5 از غزل 52 و بیت 5 از غزل 154
ب) تقاضای صله و کمک از بزرگان:
ای که انگشت نمایی به کرم در همه شهر
وه که در کار غریبان عجبت اهمالی است 68
پایۀ نظم بلند است و جهانگیر بگو
تا کند پادشه بحر دهان پر گهرم 328
ایا پر لعل کرده جام زرین
ببخشا بر کسی کش زر نباشد 162
و نیز بیت 9 از غزل 171 و بیت 14 از غزل 149 و بیت 7 از غزل 224
انصاف را، اشعار حاکی از مناعت طبع شاعر در قیاس با تقاضاهای کمک، بسامد بیشتری دارد برخی از این تقاضاها غیر مستقیم است و شاعر ضمن توصیف زیبارویان و بیان عدم دسترسی خود ، بضاعت اندک مالی خویش را با لحنی پوشیده به ممدوح اظهار میدارد و در حقیقت این ابیات نوعی حسن تقاضا به شمار میرود.
شیراز معدن لب لعل است و کان حسن
من جوهری مفلسم ایرا مشوشم 338
شاهدان در جلوه و من شرمسار کیسهام
بار عشق و مفلسی صعب است ، میباید کشید 240
5 – پیری و پارسایی یا پیری و خوشباشی
الف)جوانی مناسب عیش و عشرت است و پیری با پارسایی نکوست:
به طهارت گذران منزل پیری و مکن
خلعت شیب چو تشریف شباب آلوده 423
چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون آی
رندی و هوسناکی در عهد شباب اولی 466
ای دل شباب رفت و نچیدی گلی زعمر
پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را 7
و نیز بیت 9 از غزل 29 و بیت 8 از غزل 15
ب) پیری هم با عشرت نکوست:
گر چه پیرم تو شبی سخت در آغوشم گیر
تا سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم 334
کام خود آخر عمر از می و معشوق بگیر
حیف اوقات که یکسر به بطالت برود 222
در این باغ ار خدا خواهد ، دگر پیرانه سر حافظ
نشیند بر لب جویی و سروی در کنار آرد 115
و نیز بیت 7 از غزل 198 و بیت 1 از غزل 110
« احوال و آرای حافظ بهویژه در عیش و عشق ، چندان منطقی و منظم نیست و هنگام پیری هم دست از طلب و طرب برنمیدارد»(توضیح4)
6- تأثیر یا بیتأثیری آسمان در سرنوشتها
الف) آسمان نقش دارد:
به مهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو
تو را که گفت که این زال ترک دستان گفت 88
کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک
رهنمونیم به پای علم داد نکرد 138
فلک به مردم نادان دهد زمام مراد
تو اهل فضل و دانشی همین گناهت بس 269
و نیز بیت 4 از غزل 64 و بیت 3 از غزل 203 و بیت 5 از غزل 216
ب) آسمان نقش ندارد:
راز درون پرده چه داند فلک؟ خموش
ای مدعی نزاع تو با پردهدار چیست؟ 65
گفتم از گوی فلک صورت حالی پرسم
گفت آن میکشم اندر خم چوگان که مپرس 271
گویا حافظ خود نیز چندان به نقش آسمان اعتنا و اعتقادی ندارد و احاله کردن اقبال و ادبار به آسمان تنها به دلیل رعایت ادب شرعی در برابر خداوند است ، چنانکه میفرماید:
گر رنج پیش آید و گر راحت ای حکیم
نسبت مکن به غیر که اینها خدا کند 186
7 – سرگردانی بین آسمان و زمین
الف) عرفان و عشق الهی مطلوب است:
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکدۀ عشق را زیارت کرد 131
فاش میگویم و از گفتۀ خود دلشادم
بندۀ عشقم و از هر دو جهان آزادم 317
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت 16
و نیز بیت 2 از غزل 230 و بیت 2 از غزل 24 و بیت 1 از غزل 1
ب) عشق و عشرت با معشوقۀ مجازی:
جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی
که سلطانی عالم را طفیل عشق میبینم 354
مرا مهر سیه چشمان زسر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد 165
به گوش هوش نیوش از من و به عشرت کوش
که این سخن سحر از هاتفم به گوش آمد 175
تضاد و دغدغۀ اصلی که پیوسته روح و روان حافظ را به خود مشغول میداشته است ، همینجاست انعکاس این دوگانگی دربیت بیت شعر وی آشکار است . این تناقض اندیشه نه تنها حافظ که همۀ ما را در میان زمین و آسمان معلق میداردگویی دو روح در یک کالبد جای گرفته و هر زمان یکی از آن ها سر به سخن برمیدارد و یا به تعبیر بهتر منازعۀ روح و جسم است. جدالی کهن ؛ روح آسمان را میطلبد تا رقصکنان به سرچشمۀ هستی نزدیک شود اما جسم زمینی است و گرفتار جسمانیات ، پس جاذبۀ گناه و عیش و عشرت دنیایی آدمی را از اوج آسمان به حضیض زمین میکشاند و حافظ که پنداری از زبان ما سخن میگوید ، بارها این پارادوکس بزرگ را بر ملا میسازد:
پارسایی و سلامت هوسم بود ولیک
شیوهای میکند آن نرگس فتّان که مپرس 271
من سرگشته هم از اهل سلامت بودم
دام راهم شکن طرۀ هندوی تو بود 210
عیب دل کردم که وحشی وضع و هرجایی مباش
گفت چشم شیرگیر و غنج آن آهو ببین 403
من به خیال زاهدی گوشهنشین و طرفه آنک
مغبچهای زهر طرف میزندم به چنگ و دف 296
خندۀ جام می و زلف گرهگیر نگار
ای بسا توبه که چون توبۀ حافظ بشکست 26
چنان زند ره اسلام غمزۀ ساقی
که اجتناب ز صهبا مگر صهیب کند 188
و نیز بیت 2 از غزل 200 و بیت 9 از غزل 143 و بیت 4 از غزل 153
و نیز بیت 5 از غزل 435 و بیت 2 از غزل 224 و بیت 3 از غزل 338
شاد و پیروز و تندرست باشید
محسن آصفی - تابستان 1394
--------------------------------------------------------------------------------------
توضیح1. اعداد سمت چپ نمایانگر شماره غزل در دیوان حافظ با تصحیح غنی و قزوینی است.
توضیح2. حافظ نامه، صفحه 254
توضیح3. همان ، صفحه 717
توضیح4. همان ، ص144
-------------------------------------------------------------------------------------
منبع
خرمشاهی بهاءالدین، حافظنامه، انتشارات علمی و فرهنگی/انتشارات سروش، چاپ دوم، 1367، جلد 1، صفحه 254.